بسم الله الرحمن الرحیم
پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۳۹ ب.ظ
امیدوارم از خواندن این اشعار لذت ببرید اگر بعد از خواندن حالتان منقلب شد ما را هم یاد کنید....
#شعر_مهدوی
این دل آلوده ام دلبر نمی خواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!
بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمی خواهد مگر؟!
غفلت از تو اوج بدبختیِ ما شد ای دریغ
چاره ای این دردِ زجر آور نمی خواهد مگر؟!
راه گم کردم بیا یابن الحسن دستم بگیر
ظلمتِ این سینه پیغمبر نمی خواهد مگر؟!
چند وقتی می شود از زندگی سیرم دگر
نوکرت چیزی ز تو دیگر نمی خواهد، مگر_
_روزیِ یک بار روضه در شبِ جمعه حرم
من یقین دارم... دعا باور نمی خواهد مگر؟!
" إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ..." یعنی دل آلوده ام...
...شعله ای در زیر خاکستر نمی خواهد مگر؟!
خواستم گریه کنم فرمود: "...فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ ..."
گریه بر ارباب، چشمِ تر نمی خواهد مگر؟!
مادری از عرش آمد سمت خاک کربلا
گفت: این پیکر، کفن آخر نمی خواهد مگر؟!
دست بردار از سرش ای ساربانِ بی وفا
یک سؤال...ارباب انگشتر نمی خواهد مگر؟!
گوشوار دخترش بردید؟! باشد... بس کنید
دخترِ سبط النبی معجر نمی خواهد مگر؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مادر یه روز مهدی میآد، برای یاری
میشه که روز فرجش، مارم بیاری
تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا
می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا
غصه نخور مهدی میآد، با شور و احساس
منتقمت با اون میشه، حضرت عباس
حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری
دشمنای علی می شن، همه فراری
آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها
نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا
نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی
میگه که قبر مادره، اسوه پاکی
از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره
توی آتیش هردوشونو، باهم میزاره
میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین
حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین
میگه گناه مادرم مگر چه بوده
که مزد یاری علی ، رخ کبوده
خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود
چرا روزای آخرش، قدش کمون بود
- ۹۶/۱۰/۱۴